ارنوازارنواز، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

داستان‌هاي عمه پسند

آب نبات

من قراره دایناسور بشم و ارنواز را بخورم - نه دایناسور منو نخور - (با صدای کلفت) نه می خوام بخورمت - نه منو نخور، به جاش caramella  (آب نبات) را بخور - اوم خوشمزه است ولی این که منو سیر نمی کنه، می خوام تو را بخورم - نه منو نخور من یک عالمه کاراملا دارم. - خوشمزه است  (من شروع کرده ام به خوردن آب نبات های فرضی و ارنواز داره با حسرت این صحنه را نگاه می کنه) - آقای دایناسور می تونم من هم کاراملا بخورم؟ ـ اره اما فقط باید یک دانه برداری (بعد ارنواز با خوشحالی یک آب نبات فرضی برمی داره و با حسرت به این همه آب نباتی نگاه می کنه که من دارم ی خورمشون)
4 اسفند 1392

نمایشگاه نقاشی

خب این هم فرق مهدکودک های ایران و ایتالیا است دیگه. دو هفته پیش بچه ها را برده اند نمایگشاه نقاشی های جکسون پولاک و هفته دیگه قراره ببرندشون نمایشگاه کاندینسکی. من توضیح اضافی ای نمیدم غیر از اینکه خود مربیشون هم تعجب کرده بود که چقدر دارند کارهای پیشرفته ای انجام می دهند.   ...
1 اسفند 1392

استثمار ارنواز

نه حالا موقعی که دارید این مطلب را می خوانید فکر کنید بچه من خیلی مظلومه (نه ابدا اینجوری نیست) حالا گیرم که کیارا خانوم هم یک نمه بدجنس بازی داشته باشند (که صدالبته دارند) ولی باز هم من حاضر نیستم این درخواست را از بابانوئل کنم. چه درخواستی؟ درخواست اینکه بابانوئل واسه کیارا هدیه نیاورند. به خاطر چی؟ بخاطر اینکه کیارا خانم همه اش Decidere (تصمیم گیری) می کنند و ارنواز باید همه کارها را انجام بدهد. به هر حال من هرگز باورم نمیشه که ارنواز همه کارها را خودش به تنهایی انجام داده باشه شما هم باور نکنید و از بابانوئل یه همچین درخواستی را نکنید
1 اسفند 1392